سیاه کردن. به رنگ تیره درآوردن، نوشتن. با نوشتن کاغذ را سیاه کردن. سیاه ساختن چیزی: برادران منا زین سپس سیه مکنید به مدح خواجۀ ختلان به جشنها خامه. منجیک. پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز. سعدی. ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد. سعدی. ، بدبخت و شوم ساختن. به بدبختی دچار کردن: سیه کرد و گران روز غریبان سیاهی روی و آواز گرانت. ناصرخسرو. رجوع به سیاه کردن شود
سیاه کردن. به رنگ تیره درآوردن، نوشتن. با نوشتن کاغذ را سیاه کردن. سیاه ساختن چیزی: برادران منا زین سپس سیه مکنید به مدح خواجۀ ختلان به جشنها خامه. منجیک. پیرزنی موی سیه کرده بود گفتمش ای مامک دیرینه روز. سعدی. ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد. سعدی. ، بدبخت و شوم ساختن. به بدبختی دچار کردن: سیه کرد و گران روز غریبان سیاهی روی و آواز گرانت. ناصرخسرو. رجوع به سیاه کردن شود
متاعی را به مهلت فروختن. جنس را تحویل مشتری دادن و قیمتش به مهلت و در آینده گرفتن. نسیه فروختن. نسیه فروشی: به نسیه مده نقد اگرچند نیز به خرما بود وعده و نقد خار. ناصرخسرو
متاعی را به مهلت فروختن. جنس را تحویل مشتری دادن و قیمتش به مهلت و در آینده گرفتن. نسیه فروختن. نسیه فروشی: به نسیه مده نقد اگرچند نیز به خرما بود وعده و نقد خار. ناصرخسرو
یادداشت کردن. نوشتن: از آبنوس روز و شبم زآن کند دوات تا نسخه می کنم به قلم محضر سخاش. خاقانی. ، استنساخ کردن. رونویس کردن: امیرالمؤمنین فرمود تا آن را نسخه کردند و به خزانۀ کتب فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284) ، سیاهه برداشتن. صورت برداشتن: یاران بسیار داشتی همه دزدان و راهزن، شب و روز راه زدندی و کالا به نزد فضل آوردندی که مهتر ایشان بوده و او میان ایشان قسمت کردی و آنچه خواستی نصیب خودبرداشتی و آن را نسخه کردی. (تذکرهالاولیاء) ، نوشتن طبیب نوع و مقدار دوا و غذای مریض را، تجویز کردن طبیب دوا یا غذائی خاص بیمار را. در تداول گویند: مگر حکیم نسخه کرده است ؟، مگرواجب است ؟ مگر گزیری از آن نیست ؟
یادداشت کردن. نوشتن: از آبنوس روز و شبم زآن کند دوات تا نسخه می کنم به قلم محضر سخاش. خاقانی. ، استنساخ کردن. رونویس کردن: امیرالمؤمنین فرمود تا آن را نسخه کردند و به خزانۀ کتب فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284) ، سیاهه برداشتن. صورت برداشتن: یاران بسیار داشتی همه دزدان و راهزن، شب و روز راه زدندی و کالا به نزد فضل آوردندی که مهتر ایشان بوده و او میان ایشان قسمت کردی و آنچه خواستی نصیب خودبرداشتی و آن را نسخه کردی. (تذکرهالاولیاء) ، نوشتن طبیب نوع و مقدار دوا و غذای مریض را، تجویز کردن طبیب دوا یا غذائی خاص بیمار را. در تداول گویند: مگر حکیم نسخه کرده است ؟، مگرواجب است ؟ مگر گزیری از آن نیست ؟
رو نوشت گرفتن، جنگ ساختن، نمونه گرفتن نسخه بردن ازچیزی. کتاب یا رساله یاشعری جالب توجه ونغزبرای خودیا دیگری نسخه ای نوشتن، چیزی راسرمشق قراردادن و ازآن تقلیدکردن: واگرآن مخدوم که نسخه مکارم ازشمائل اوبرند (ع) : فشکر الدهریقفی بالفراق می گوید
رو نوشت گرفتن، جنگ ساختن، نمونه گرفتن نسخه بردن ازچیزی. کتاب یا رساله یاشعری جالب توجه ونغزبرای خودیا دیگری نسخه ای نوشتن، چیزی راسرمشق قراردادن و ازآن تقلیدکردن: واگرآن مخدوم که نسخه مکارم ازشمائل اوبرند (ع) : فشکر الدهریقفی بالفراق می گوید
کالی بری کالی بری کالی خوری خریدکالابنسیه نسیه خوری: ای که درنسیه بری همچوگل خندانی پس سبب چیست که دردادن آن گریانی ک (بیتی که کسبه بدیواردکانهانصب کنند)
کالی بری کالی بری کالی خوری خریدکالابنسیه نسیه خوری: ای که درنسیه بری همچوگل خندانی پس سبب چیست که دردادن آن گریانی ک (بیتی که کسبه بدیواردکانهانصب کنند)